مادرانه

 

همه زنها بوی مادر میدهند…
خوابگاه بودم بعد از امتحان از فرط خستگی خوابم برده بود
وقتی بیدارشدم بوی عشق را حس کردم
به دنبال سرمنشا آن گشتم…
مرا به مطبخ کشاند
یکی از اساتیدم در اشپزخانه کنار اجاق گاز یافتم
غذا میپخت با چاشنی عشق
آنی دلم گرفت
دلم دل دل میکرد که او را بی هوا در آغوش بگیرم
سر بر پایش گذارم و او نوازشم کند
آری
همه زنها بوی عشق میدهند
بوی مادری…

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.